جهد فرش شناسان باختری در رمزگشایی نقشههای قالی ایرانی

نقوش قالی ایرانی، از جمله پیچیدهترین و رمزآلودترین هنرهای سنتی جهان به شمار میروند که سالها پژوهشگران غربی تلاش کردهاند تا معانی و مفاهیم نهفته در آنها را کشف کنند. با این حال، بسیاری از این تلاشها به دلیل بیاطلاعی از فرهنگ و تمدن کهن ایران و نگرشهای مبتنی بر برتری تمدن غرب، به نتایج نادرستی انجامیده است. در این نوشته، مراحل مختلف پژوهشهای انجام شده در حوزه رمزگشایی نقشمایههای قالی ایرانی بررسی میشود و نشان داده میشود که چگونه جستجو برای درک این هنر فاخر از فرهنگ بومی ایران تا گسترههای وسیعتری از فرهنگهای آسیایی و در نهایت بازگشت به مبانی اسلامی توسعه یافته است.
جهد شتابزده فرش شناسان باختری در رمزگشایی نقشهای قالی ایرانی
جهد شتابزدهی بیشترین فرش شناسان باختری در رمزگشایی نقشهای قالی ایرانی و گشودن طلسم ترکیب خطوط در هم پیچیدهی اسلیمی و ختایی (که به ظاهر از هر گونه معنا و مفهوم تهی است و به گفتهی هاکسی «زندگی چون طرح و نقش قالی ایرانی است: زیبا، ولی بی معنی») قصهای است دراز که به چند دلیل عمده تاکنون راه به جایی نبرده و جز یکی دو تن همه در این راه پر پیچ و خم به بیراهه افتادهاند.
علت ناکامی فرش شناسان غربی
اساسیترین علت ناکامی، بیگانگی اکثریت عظیم فرش شناسان غربی از تمدن و فرهنگ ایرانی است که نقوش قالی نیز چون دیگر هنرها، در طول سدهها و بسا که هزارها، از تار و پود پیدا و نهانی همین تمدن و فرهنگ پدید آمده است. تلاش در سنجیدن و باز نمودن نقشمایههای نگارین ناآشنا با ساده اندیشی آغاز گشت که از جهتی زادهی اعتقاد به برتری تمدن و جهان نگری غرب بود.
جستجوی کلید رمز قالی شرقی در فرهنگ غرب
از پس این پندار، کلیدهای رمز قالی شرقی به جای آنکه در ژرفنای تمدن کهن خاور زمین جستجو گردد، در لا به لای اندیشههای نو یافتهی باختری کاویده شد. پژوهش در سیر تحولی نمادپردازی مغرب زمین، جایگزین کند و کاو در اندیشههای رمزی و نمادی و اساطیری مشرق زمین گردید و نمادهای شرقی به قیاس مفاهیم نمادی غربی به سنجش درآمد.
برداشتهای نادرست از نقشمایههای قالی
چنین بود که نقشمایهی بید مجنون، که در نزد بیشتر مردم غرب «بیدگریان» خوانده میشود، نقشمایهای پنداشته شد مالامال غم و اندوه و قالیهایی را که این نقشمایه بر آن بود «فرش عزا» خواندند و حقنه کردند که برای پوشش قبر و مراسم سوگواری بافته شده است! هم در این مرحلهی آغازی بود که نگارههای سه گوش سر و گردن تجرید یافتهی جانوران، «کلید یونانی» و «قلاب» نام گرفت و نقشمایهی چهار بازویی میانهی ترنجهای قالیهای فارس «خرچنگ» و «رتیل» پنداشته گشت!
مرحله دوم: جستجوی کلید رمز در فرهنگ آسیای صغیر و میانه
مرحله دوم کندو کاو را پژوهندگانی آغاز نهادهاند که سرانجام دریافته بودند که کلید رمز نقشمایههای شرق را نمیتوان در فضای فرهنگ غرب جستجو کرد. اما به مصداق حکایت ملانصرالدین که کلید خانهاش را در جای تاریک کوچه گم میکند ولیکن در گوشهی روشن دنبال آن میگردد «چون روشنتر است» اینان نیز راه نزدیکتر و آسانتر و روشنتر را پیش گرفتند و آسیای صغیر و سپس آسیای میانه را نه همان خواستگاه قالیبافی که مهد نقش مایههای قالیبافی پیش از روزگار صفویان بر شمردهاند. (اصحاب پان تورکیسم البته در این میان دستی داشتهاند).
مرحله سوم: پژوهش در فرهنگ مشرق زمین و نقشهای معمایی
مرحله سوم هنگامی آغاز گشت که تنی چند پژوهش، ژرفتر و گستردهتر در فرهنگ مشرق زمین را واجب دانستند تا به اصل و منشأ این نقوش معمایی نزدیکتر شوند. چون سرزمین هند به سابقه استعمارگری اروپائیان به غرب نزدیکتر بود و آشناتر، ابتدا شبه قاره هند را در نور دیدند و به وجد آمدند و در سیر و سفر سرمستانه چندان دور رفتند که به چین و آئین بودا هم رسیدند. بسیاری طرح و نقشها که هنرمندان و صنعتگران ایرانی به روزگار سلاطین مسلمان کشمیر در طول سدهی نهم هجری و سپس به همراه همایون پادشاه گورکانی در نیمههای سدهی دهم به هند برده و ترویج کرده بودند، مغولی خوانده شد و دستپروردهی پادشاهان گورکانی.
مرحله چهارم: طلسم گشایی در پرتو پژوهشهای اسلامی
اما مرحله چهارم «طلسم گشایی» در فضای پژوهشی خاصی بنیان گرفت که به واقعیتهای تاریخی نزدیکتر بود، چون تکیه بر پژوهشهای گسترده اسلامی داشت. از آنجا که جز قالی پازیریک و هخامنشی، تمامی نمونههای به دسترس افتاده پس از اسلام بافته شده بود، همگی طرح و نقشهای قالیبافی در پرتو اندیشهها و تعالیم اسلامی به بوته سنجش نهاده شد. دستآورد پژوهشی این مرحله بسیار پربار بود، و لیکن آن عیب را داشت که همه چیز را در تاریخ پس از اسلام میجست؛ تو گفتی که قالیبافی پس از اسلام پدیدار گشته و پیش از آن هیچ نبوده است.
توضیح درباره ترتیب مراحل
نویسنده تأکید میکند که این چهار مرحله پژوهش در زمینه رمزگشایی نقشمایههای قالی ایرانی، به صورت یک روند خطی و متوالی که هر مرحله پس از پایان مرحله قبلی آغاز شده باشد، قابل فهم نیستند. بلکه گاهی دو یا حتی سه مرحله به طور همزمان و موازی در جریان بودهاند و پژوهشگران مختلف در بازههای زمانی متفاوت، از زوایای مختلف به این موضوع پرداختهاند. به عبارت دیگر، تقدم زمانی مشخص و صریحی بین این مراحل وجود ندارد و هر یک ممکن است در دورههای متفاوت یا همزمان شکل گرفته و ادامه یافته باشند.
همچنین، مرحله نخست که بیشتر به برداشتها و تفسیرهای اولیه و سطحی از نقشها اختصاص داشت، از اوایل سدهی مسیحی تاکنون در محافل علمی، پژوهشی و نشریات مختلف به صورت مستمر و با شدتهای متفاوت ادامه داشته است. این به معنای آن است که حتی در دورههای جدید نیز هنوز رویکردهای ابتدایی و اغلب ناآگاهانه نسبت به نقوش قالی ایرانی وجود دارد و برخی از این برداشتهای قدیمی هنوز در میان گروههایی از پژوهشگران یا علاقهمندان باقی مانده است.
بنابراین، این چهار مرحله نه یک مسیر مستقیم، بلکه مجموعهای از جریانها و گرایشهای متفاوت پژوهشی هستند که به شکلی پراکنده و گاه موازی، هر کدام سهمی در شناخت نقشمایههای قالی ایرانی داشتهاند. این موضوع پیچیدگی و چندبُعدی بودن فرآیند رمزگشایی را به خوبی نشان میدهد و ضرورت نگاه همهجانبه و ترکیبی به این حوزه را یادآوری میکند.
نتیجهگیری
مطالعه نقشهای قالی ایرانی، سفری است پیچیده و چندمرحلهای که به وضوح نشان میدهد نمیتوان معنای این نقشها را تنها از دریچه فرهنگی غربی برداشت کرد. هر مرحله از پژوهش، از تفسیرهای نادرست اولیه تا بررسیهای عمیقتر در فرهنگهای آسیایی و در نهایت پژوهشهای اسلامی، بخشی از این مسیر شناخت و فهم است. درک صحیح نقوش قالی ایرانی مستلزم آشنایی عمیق با فرهنگ و تاریخ ایران و تمدنهای همجوار آن است و این هنر فاخر تنها در پرتو چنین شناختی میتواند رازهای خود را آشکار سازد. بدین ترتیب، رمزگشایی قالی ایرانی نه تنها هنر، بلکه پل ارتباطی میان تمدنها و فرهنگهاست که با پیگیری دقیق و همهجانبه پژوهشگران واقعی میشود.