مطالبی درباره فرش

قاليچه سنگي تخت جمشيد

آنچه كه در قاليچه سنگي تخت جمشيد بيش از هر چيز حايز اهميت است بنياد يكسان از لحاظ طراحي و سبك قرار گرفتن نقوش در آن است. در اين قاليچه نيز  متن فرش با مربعهايي كه هر يك ستاره اي شبيه ستاره هشت پر قالي پازيريك را در ميان گرفته اند پر شده است.(تصاوير ۱۹و۲۰) همچنين رديف شيراني كه در حاشيه جاي گوزنها را در قالي پازيريك گرفته اند بسيار مورد توجه است. خاصه آنكه در كشفيات از تپه پنجم پازيريك و همراه با قالي كشف شده تكه پارچه اي پيدا شده كه نقش موجود بر آن همان رديف شيران قاليچه سنگي تخت جمشيد است. شباهت در بازسازي پيكر و لباس خشيارشا كه به كمك خراشيدگي هاي  روي نگاره حرم سرا در كاخ تخت جمشيد انجام شده نيز يك نقش برجسته از صف شيران مشابه شيران قاليچه سنگي تخت جمشيد و پارچه سكايي ديده مي شود و باز در نقش برجسته حجاري شده در نقوش بالاي تخت شاهنشاه در تالار صد ستون تخت جمشيد نيز اين رديف شيران با همان ويژگيهاي قبلي مشاهده مي شود. مشابهت  حاشيه دندانه اره اي در بالا و پائين رديف شيران در پارچه كشف شده ي پازيريك و حاشيه رداي لباس خشيارشا و قاليچه سنگي تخت جمشيد تاكيدي است بيشتر بر منشا واحد هر سه طرح.(تصاوير ۲۱و ۲۲) در ارزش قاليچه سنگي كشف شده در تخت جمشيد با توجه به طراحي و سبك پردازي آن بهترين تفسير آن است كه سيروس پرهام بيان مي كند‌:

« هر چند ممكن است قاليچه سنگي تخت جمشيد از قاليچه سنگي كاخهاي نينوا اثر پذيرفته باشد، اما تقريباً‌ بايد يقين كرد كه بافنده ي قالي پازيريك از فرشهاي مشابه هخامنشي الهام يافته و لاجرم به سنگفرشهاي آشوري كه در سرزمين دور دست و چه بسا نهفته در خاك بوده نظر نداشته است.»

همچنين طرح سربازاني كه همراه با اسبهاي خود در حاشيه چهارم قالي پازيريك كه همگي به يك فاصله معين از پي يكديگر مي آيند به روشني يادآور رسمهاي هخامنشي و آشوري است و تصوير آن با تصاوير موجود بر تخت جمشيد كه نشان دهنده بار عام تمام ملتها در حضور شاه است مشابهت قريبي دارد. جالبتر ‌آنكه هم در پيكر كنده ها تخت جمشيد و هم در قالي ما، ستوربان در سمت چپ اسب گام مي زنند و دست راست خود را كه بر پشت گردن اسب نهاده اند. در بخش زيرين  حاشيه هاي پهن و باريك سمت راست در قالي پازيريك گلهاي جفتي هشت پري قرار گرفته اند كه به همين صورت كم يا بيش بصورت جفت در آثار مفرغي لرستان به تفاوت ديده شده است وشايد هم برخوردار از همان معاني رمزي و نهادي و يا تمغايي باشد.

اما مهمترين نقش پردازي قالي پازيريك ويژگي هاي آشكار و اشتباه ناپذير گوزن زرد و شاخ پهن ايراني است در حاشيه دروني قالي پازيريك كه تا حدودي با گوزن شمالي نيز شباهت دارد. به حكم شباهت شاخهاي پهن گوزنهاي قالي پازيريك به شاخهاي گوزن شمالي اكثريت مورخان هنر و فرش شناس غربي درنگ روا نداشته  و اين گوزنها را مي پنداشته اند هرگز در ايران ديده نشده است از جنس گوزنهاي سرزمين سيبري شناختند و برهان قاطع خواستگاه آلتاييايي قالي پازيريك برشمردند. رودنكو كاشف تپه هاي پازيريك اولين كسي بود كه اين گوزنها را از تيره گوزن زرد خالدار باز شناخت. پس از رودنكو، رمان گيرشمن باستان شناس فرانسوي به مانندگي گوزن زرد ايراني مشهور به گوزن بين النهرين و گوزن پهن شاخ روزگار ساسانيان توجه يافت كه پيكره خالدارش با همان شاخهاي پهن بر چندين ظرف سيمين و نيز چند صحنه در سنگهاي طاق بستان نقش بسته است. وجود اين گوزن كه تصور مي شد هيچگاه در ايران ديده نشده است توسط باستانشناس انگليسي و كاشف نينوا، سراستين هنري لايارد (Sir. A.H.Layard) در شمال خوزستان و قلمرو جنوبي بختياريها در نيمه هاي سده نوزدهم مسيحي گزارش شده است. همچنين در پي شناسايي و ازدياد نسل اين حيوان كمياب كه زيستگاه اصلي آن در كرانه هاي كرخه مي باشد، در سال ۱۹۵۵ يك گروه آلماني به سرپرستي فون اپل، يك نر و يك ماده از اين گوزن را پس از مدتها جستجو و در حالي كه هيچ اميدي به پيدا شدن نمونه اي از آن نبود در جنگلهاي حاشيه رودخانه كرخه در خوزستان پيدا نمودند و براي تكثير نسل به آلمان بردند. اما در سال ۱۳۴۲ نيز هيئتي ايراني به سرپرستي خسرو سريري توانست پس از شش هفته تلاش چهار راس از اين حيوان ( يك نر و سه ماده ) را زنده دستگير و به پارك وحش دشت ناز سازي منتقل كند. در حال حاضر با تكثير اين حيوان تعداد زيادي از ‌آنها در جزيره اشك در درياچه اروميه نگهداري و محافظت مي شوند.جاي ترديدي نيست كه نسل گوزنهاي شاخ پهني كه در شكار گاههاي ساسانيان پراكنده بودند و بر روي آثار آن دوره باقي مانده، پيوسته است كه به نسل گوزنهاي گسترده شاخ روزگار هخامنشي و گوزنهاي قالي پازيريك. جز گستردگي برگ نخلي شاخهاي گوزن زرد ايراني، ويژگيهاي ديگري است كه اهميت آنها از يك جهت بيش از ويژگي شاخها است زيرا پيوند مفروضي ميان گوزنهاي قالي پازيريك و گوزنهاي منطقه سيبري را يكسره و به تمامي مي گسلد و نيازي براي توجيه و استدلال باقي نمي ماند. اين ويژگيهاي نمايان و كارساز پوست خال خالي و خصوصاً نوار خالداري است كه از گردن تا دم گوزن ايراني كشيده شده است. ويژگيهايي كه هيچ يك از انواع آهوان و گوزنهاي آلتايي ندارند. حتي يك اثر از تمدن و فرهنگ سرتاسر آلتايي به چشم و دست ما نرسيده كه كمترين نشانه اي از اين ويژگيها بر آن باشد. اين بار رودنكو اول بار بر اين ويژگيها گوزن پازيريك تكيه كرد. گذشته از اينها گوزن پازيريك برخوردار از نشانه هاي خاص ديگر است كه باز هم او را از گوزنهاي شمالي دورتر مي برد و به گوزنهاي زرد آسيايي ـ اروپايي نزديك تر مي كند. يكي دم به نسبت بلندي است كه خاصه گوزن زرد آسيايي ـ اروپايي است و ديگري شيوه خاص نشان دادن عضلات سردست و ران حيوا ن است كه با سبك هنري منطقه آلتايي فرق دارد. رمان گيرشمن در اين خصوص مي گويد :‌

« عضلات حيوانها در محل رانها و شانه ها به وسيله مارپيچ هايي شبيه به ويرگول مجسم گرديده اند و در ميان آنها سنگ هاي رنگين به صورت ترصيع نشان داده شده است واين از خصوصيات جواهر سازي هخامنشي است». (تصاوير ۲۴ و ۲۵)

اين ويژگي يعني نشان دادن عضلات حيوان با دايره و ويرگول، بر روي عضلات شيراني كه در قاليچه سنگي تخت جمشيد وجود دارد و حاشيه رداي لباس خشايار و پارچه كشف شده در پازيريك ديده مي شود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *